بدون عنوان
بدون عنوان
نفس مامانی اینم خون قربونیه عاشوراست که بابایی زده رو پیشونیت ...
نویسنده :
مامان فائزه
23:39
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
26 مرداد روز تولد تو روز مادر شدنم وقتی گذاشتن کنارم تمام دردو فراموش کردم منم تازه به دنیا اومده بودم همه غریبن جز تو اون روز جز تورو ندیدم یادم نمیاد کی اومد کی رفت فقط نگات میکردم بعد از چند ماه بغلم گرفتمت دیدمت لمست کردم خوشحالم .... که تورو دارم
نویسنده :
مامان فائزه
18:00
بدون عنوان
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خواب های کودکانه تو.... بیداری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو.... دلواپسی مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن.... ...
نویسنده :
مامان فائزه
17:58
بدون عنوان
بعد از سی و هفت هفته انتظار.... سلام عشقم سلام نور زندگیم سلام به روی ماهت سلام... چقد انتظار سخته انتظاری که ندیدی ولی دیوانه وار عاشقشی ندیدی ولی خیلی دوسش داری با تمام وجود احساسش میکنی وای موقع به دنیا اومدن وقتی صداتو شنیدم خوشحالی رو تو تمام پوستو خونو وجودم احساس کردم چه حس عجیبی مال من بودی چقد ناز و کوچیک نمیشه تو چند خط و جمله توصیف کرد نمیدونم چه جوری عشقمو تبدیل به جمله کنم و بگم این با همه خوشحالی ها فرق میکرد یه چیزی از وجود خودم ......
نویسنده :
مامان فائزه
17:47