بدون عنوان
سلام گلم عشقم شرمندم که نتونستم چند روزی برات بنویسم خدارو شکر الان خوبه خوبی
عزیزم شب یلدا رفتیم خونه باباجون بیشتر از یه ساعت تو ترافیک گیر کردیم وقتی رسیدیم دیگه وقت شام بود مامانم یه شام خوش مزه گذاشته بود که شما چشمتون رو دوخته بودین به سفره یکم به لبت زدیم که شروع کردی به گریه منم میخوام همش صحبت این بود که سال بعد میری تو پشمک ها
ولی مامانی از یه طرفم سرما هم خورده بودی نگرانو نارحت بودیم ولی الان شکر خدا خوشحالیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی