مرداد ماه، چند روز تا تولد یک سالگی
تیر ماه 93
سلام عزیزم شرمنده باز دیر اومدم اخه اصلا وقت نمیکنم ببخش فدای معصومیتت بشم یکم از خودمو خودتو نی نی بابایی بگم من خدارو شکر دیگه سر درد ندارم حالت تهوع هم ندارم نی نی کوچولومون هم حالش خدارو شکر خوبه خوبه ابجی کوچولوت مامانی رو اصلا اذیت نمیکنه نگران نباش وووووووووو تووووووووووو ......... تو که من فدات بشم دورت بگردم یه دونه ای خیلی شیطونو شلوغ شدی ناز میکنی عصبانی میشی همه رو اک میکنی حتی یه شب ساعت چهار پاشودی برا بازی دیدی خوابیم داشتی منو اک میکردی عاشق خورکار تو جیب بابایی هستی برمیداری هر روز دنبال خودکار میگردیم عصرا باید بریم کوچه یا گردش تا شما بازی کنید صندل ...
نویسنده :
مامان فائزه
10:41
بدون عنوان
اینجا هم مثلا داریم پاشویی میکنیم تا تبت بیاد پایین یکم بهتر شدی تولد من بود ولی چون تو مریض بودی هیچ کاری نکردم ...
نویسنده :
مامان فائزه
11:21
مریضی آیاتای
عزیزم صب با صدای گریت بیدار شدم دیدم استفراغ کردی و شدیدا تب داری زود دستو صورتتو شستم و رفتیم دکتر که برات کلی شربت داد برگشتیم ولی باز تبت نیومد پایین پشت سر هم استفراغ و اسهال شدید بعد از ظهر رفتم خونه بابام شب بردیم بیمارستان اونجا بهت سرم زدن بمیرم برات نزاشتن من پیشت باشم موقع زدن چون تحمل دیدنشو نداشتم وقتی تو استفراغ میکردی کارم فقط گریه بود بمیرم برات خیلی اذیت و لاغر شدی ...
نویسنده :
مامان فائزه
11:16
بدون عنوان
داری هندونه نوش جان میکنی تا میگم باشی باشی سرتو میزاری رو بالش ...
نویسنده :
مامان فائزه
11:03
خونه دایی
عزیز ماما عاشق این شال خاله هستی وقتی میریم بیرون به زور از سرش در میاری که باد بدی به من اینجا هم خونه دایی من داری شلوغی میکنی اینجا هم اولین بار داری از پله بالا میری البته موقع پایین اومدن با کله خوردی زمین که تا یه مدت تو خونه خودمون هم منتظر میموندی تا یه نفر بیاد کمکت ...
نویسنده :
مامان فائزه
10:53