بدون عنوان
عزیزم امروز از روزی متوجه این اتفاق افتادم یک ماه میگذره قبل از رفتن به قشم دختر گلم نازم عسلم درسته خیلی زوده
من میخواستم ولی نه به این زودی حداقل یک سال دیرتر ولی بابایی شدیدا تاکید داشت که نه کمه پشت سر هم میخوام
ناز ماما بیستو دو بهمن بود که فهمیدم یه نی نی تو دلمه به بابایی هم روز ولنتاین گفتم خییییییلییییییییی خووووووشحااااااااااال شد من اولش خیلی ناراحت شدم به خاطر تو چون باید شیرتو قطع میکردم میترسم بعد از به دنیا اومدن نی نی نتونم بهت برسم بعضی شبا گریم میگیره که نکنه احساس کنی دوست ندارم تو اولین عشقمی بهار زندگیمی
آیاتایم با تمام وجودم دوست دارم ای کاش میشد با یه جمله یه خط یه صفحه یه کتاب عشقمو بهت ابراز میکردم تا بدونی چقد دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی