مهمونی ایاتای جون
دوستای گلم مطالبی که رمز داشتن رمزشونو پاک کردم تا همه ببینن
درخواست شوهری بود که هیچ کس فعلا ندونه الان دیگه همه
شنیدن
یکم هم از آیاتایم بگم امروز دخترم رفته خونه اتا جونش منم ناراحت که الان اذیت میکنه گریه میکنه مامانش دوره بعد از چند ساعت مامانم زنگ زده صدای خنده ایاتای جونم نمیزاشت بشنوم مامانم چی میگه دست دخترم درد نکنه که ایقد با عاطفه هست مامانشو فراموش نکرده من خیلی بیشتر از ایاتای ناراحت بودم انگار من از مامانم دور شده بدم تنها وقتی نهار میزاشتم صدا که میشد میترسیدم فک میکدرذم ایاتای خونه هست الان از خواب بیدار میشه منو باش برا کی دارم میمیرم دختر نازم همون لحظه دم در منو فراموش کرده ممنون دختر نفس مامان این همه به من وابسته ای قربون صورت خنده روت بشم من برا من اون کافیه الهی دورت بگردم خیلی دوست دارم
اینم عکس موقع برگشت به خونمون