عشقم آیاتایعشقم آیاتای، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
آیسوآیسو، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

آیاتای وآیسو دو ماه مامان و بابا

از شیطنت هات

  قربون خنده هات   عزیزم این عروسکو عمو جون از سفر چین برات اورده من موهاشو در اوردم تا دهنت نره تو هم کلاهشو گذاشتی زمین الان هم داری دستشو میکنی دفعه قبل هم چندتا لباس اورده بود که ایشاله تابستون میپوشی       بازی با تسبیح بابا جون بابای من   بازی با مامانی   یه عکس قشنگ با مامانی ک ه حتما بزرگش میکنم   بمیرم که عصبانی شدی از ته دل گریه میکنی   اینجا میندازی رو صورتت     بع د عصبانی میشی که هیچ جارو نمیبینی جیییییییغ میکشی از سرعت تکون دادن دست و پاتو هم که نمیشه دید     ...
26 دی 1392

بدون عنوان

سلام گلم عشقم شرمندم که نتونستم چند روزی برات بنویسم خدارو شکر الان خوبه خوبی عزیزم شب یلدا رفتیم خونه باباجون بیشتر از یه ساعت تو ترافیک گیر کردیم وقتی رسیدیم دیگه وقت شام بود مامانم یه شام خوش مزه گذاشته بود که شما چشمتون رو دوخته بودین به سفره یکم به لبت زدیم که شروع کردی به گریه منم میخوام همش صحبت این بود که سال بعد میری تو پشمک ها ولی مامانی از یه طرفم سرما هم خورده بودی نگرانو نارحت بودیم ولی الان شکر خدا خوشحالیم ...
12 دی 1392

بدون عنوان

سلام ناز مامانی عشقم شرمندم که نتونستم ازت خوب مواظبت کنم وسرما خوردی مدتی هست که سرفه میکنی چندتا دکتر هم بردیم شربت دادن ولی باز سرفه میکنی منم ناراحت برا همین نمیتونم زیاد برات بنویسم ایشاله زود خوب میشی باز شروع میکنیم همه باهام دعوا کردن از وقتی عکس تولد چهار ماهتو گذاشتم مریضی بابای من بابایی میگن چش خورده الان بابایی میگه عکسارو پاک کن منم موندم فدات شم زود خوب شو...... دوست دارم دوست دارم دوست دارم
6 دی 1392

بدون عنوان

سلام عزیز ماما فدای چشای خوشگلت بشم من امروز 92/9/29 روز جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم خیلی عطسه میکردی سرفه میکردی نگران شدم به بابایی گفتم گفت باید بریم دکتر صبونرو که خورد آماده شدیم رفتیم درمانگاه شفق مخصوص نوزادا دکتر وقتی داشت معاینت میکرد باهات حرفم میزد تو هم فقط داشتی براش میخندی دکتر گفت استادمون میگفت وقتی دیدی نوزادی میخنده یعنی50% مشکل حله خدارو شکر زیاد مهم نبود چندتا شربت نوشت همراه با اسپری بینی ، من از دکتر پرسیدم که آقای دکتر نوزادای دو ماهه 6  7 کیلو هستن ولی دخمل خوشکل من 6 کیلو هست گفت استاندار جهانی برا نوزاد سه ماهه نوشته 5 کیلو وبرا نوزاد دختر 6 ماهه 6 کیلو برا پسر 6/700 الهی فدای دخمل باربیم بشم ...
29 آذر 1392

واکسن چهار ماهگیت

عشقم میخوام از واکسن چهار ماهگیت بنویسم ولی قربونت بشم میگی اگه بزاری زمین منم نمیزارم بنویسی الان نشستی بغلم منم دارم سعی میکنم تا بنویسم یکشنبه 92/9/24 رفته بودم خونه بابامینا اونجا تصمیم گرفتم به بهداشت بریم رفتیم عشق ماما من 25 کیلو وزنم زیاد شده بود خیلی ناراحت و نگران بودم که نیاد پایین و از یه طرف هم میخواستم بدونم تو چند کبلو شدی پرونده رو که باز کرد گفت یه واکسن چهار ماهگی دارین باید بزنیم مامانی بمیره برات باز تب و پا درد البته واکسن هایه دیگه اصلا به روت نیوردی فقط موقع زدن گریه میکردی ولی این دفعه پاتو نمیتونستی تکون بدی ماما قربون پاهای کوچیکت بشه که درد داره تب هم کردی ولی خدارو شکر الان نه درد داری نه تب آیاتایم منم ...
27 آذر 1392